۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نیلوفر لاری پور» ثبت شده است

آمیختن ترس و عشق

نیلوفر لاری پور    

زیباتر شده‌ام
از جوانی‌ام
و رهاتر از هفت سالگی‌ام
زبان آسمان و ابر را می‌فهمم
و نشانی‌ها را
دوباره به یاد آورده‌‌ام
تو اما شبیهِ همان اولین رویایی
که دم صبح
از کاسه لعابی بالای بسترم
آب می‌نوشید

من ولی
هنوز می‌ترسم
از هجوم این حال خوشِ بی‌دلیل
که در کوچه
نی‌لبک می‌زند

هروقت ترس و عشق
وفادارانه
به هم می‌آمیزند
من هزاربار
در آینه زیباتر می‌شوم
نیلوفر لاری پور

 

اگر دست به قلم هستید و قصد به اشتراک گذاشتن نوشته‌هاتونُ دارید ما میتونیم کمکتون کنیم. فقط کافیه روی اینجا کلیک کنید!

  • نظرات [ ۰ ]
    • adieu

    به من دروغ گفته بودند

    نیلوفر لاری پور 

    به من دروغ گفته بودند
    از همان اول
    قرار نبود
    من هیچ‌وقت
    انار تعارف کنم
    به او که خیره نگاهم می‌کند
    سایه بپاشم
    روی بوسه‌ای
    که بی‌هوا اتفاق می‌افتد
    انگور شوم تا در مستی‌ام
    کسی همزادم را
    در آغوش بگیرد
    تختخوابی
    در عاشقانه‌ترین خلوت خانه‌
    با خاطراتی نرم
    که در خلسه‌های شرم تنهایی
    پوستم را تیره‌تر می‌کند
    یا حتی یک مداد
    که گاهی بنویسم
    دوستت دارم

    به من دروغ گفته بودند
    تقدیر من
    چوبه‌دار شدن بود
    با آن طناب معلق
    در وهم انگیزترین لحظه از شبانه روز
    دمپایی‌های پلاستیکی
    ترسی که ریه‌هایم را می‌سوزانَد
    و  آن تشنج آخر
    که کابوس‌های مدام من است

    به من دروغ گفته بودند
    این را همه می‌دانستند
    وگرنه
    مرا اینجا نمی‌کاشتند
    نیلوفر لاری پور

     

    اگر دست به قلم هستید و قصد به اشتراک گذاشتن نوشته‌هاتونُ دارید ما میتونیم کمکتون کنیم. فقط کافیه روی اینجا کلیک کنید!

  • نظرات [ ۰ ]
    • adieu
    من کل آسمان تو را گشتم،
    دیریست، کفتران به تو مشغولند.