۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نوشته های سیما امیرخانی» ثبت شده است

ترس از رها شدن

سیما امیرخانی

 

شاید رها ترسناک ترین حس دنیا باشه
اما بی تفاوتی نسبت به رفتن آدم ها،
یه حس پر از قدرته!
وقتی رهام کردی و رفتی
فکر کردم جایی که وایسادم ته دنیاست
فکر میکردم دیگه نفسم در نمیاد
انگار یکی وایساده روی گلوم و میخواد خفم کنه
فکر میکردم تموم شدم
اخر کارمه
دیگه عاشق نمیشم
دیگه کسی نمیتونه مثل تو منو به وجد بیاره
دیگه هیچ کسی نمیتونه قدر تو توی قلبم جا بشه
ولی رفتنت ته دنیا نبود
اکسیژن کم نیومد
خفه نشدم
تموم نشدم
من بعد تو قوی ترین آدم روی زمین شدم
حالا یه آدم بی تفاوتم
که هر کسی بخواد بره
خودم براش چمدون می بندم...
سیما امیرخانی

 

اگر دست به قلم هستید و قصد به اشتراک گذاشتن نوشته‌هاتونُ دارید ما میتونیم کمکتون کنیم. فقط کافیه روی اینجا کلیک کنید!

  • نظرات [ ۱ ]
    • adieu

    دل، موجودی دیکتاتور

    سیما امیرخانی

     

    معتقدم دل موجودیست دیکتاتور!
    اصلا همه اش زیر سر این دل است
    دل که حالش خوب است
    همه چیز قشنگ است
    هوای بارانی، برفی، گرم، یا پاییزی
    حالا کافیست حال این دل دگرگون شود
    صدای گنجشک هم برایش شبیه غارغار کلاغ است
    دمار از روزگار تک تک اعضای بدن در می آورد
    این که نشد کار
    زورگو، مستبد، دیکتاتور، کره شمالی، شوروی سابق
    اصلا همان هیتلر است
    هر چه که باب میلش نباشد را به آتش میکشد!
    سیما امیرخانی

     

    اگر دست به قلم هستید و قصد به اشتراک گذاشتن نوشته‌هاتونُ دارید ما میتونیم کمکتون کنیم. فقط کافیه روی اینجا کلیک کنید!

  • نظرات [ ۱ ]
    • adieu
    من کل آسمان تو را گشتم،
    دیریست، کفتران به تو مشغولند.