۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نوشته های هوشنگ ابتهاج» ثبت شده است

بشنو ای جلاد

هوشنگ ابتهاج 

با تمام خشم خویش
با تمام نفرت دیوانه وار خویش
می کشم فریاد;
ای جلاد!
ننگت باد!

آه، هنگامی که یک انسان
می‌کشد انسان دیگر را
می‌کشد در خویشتن
انسان بودن را

بشنو ای جلاد!
می‌رسد آخر
روز دیگرگون
روز کیفر
روز کین خواهی
روز بار آوردن این شوره زار خون

زیر این باران خونین
سبز خواهد گشت بذر کین
وین کویر خشک
بارور خواهد شد از گلهای نفرین

آه، هنگامی که خون از خشم سرکش
در تنور قلبها می‌گیرد آتش
برق سرنیزه چه ناچیزست!
و خروش خلق
هنگامی که می‌پیچد
چون طنین رعد از آفاق تا آفاق
چه دلاویزست!

بشنو ای جلاد!
می‌خروشد خشم در شیپور
می کوبد غضب بر طبل
هر طرف سر می‌کشد عصیان
و درون بستر خونین خشم خلق
زاده می شود طوفان

بشنو ای جلاد!
و مپوشان چهره با دستان خون آلود!
می‌شناسندت به صد نقش و نشان مردم
می درخشد زیر برق چکمه های تو
لکه های خون دامنگیر

و به کوه و دشت پیچیده ست
نام ننگین تو با هر مرده باد خلق کیفرخواه
و به جا مانده ست از خون شهیدان
بر سواد سنگ فرش راه
نقش یک فریاد

ای جلاد!
ننگت باد!
هوشنگ ابتهاج

 

اگر دست به قلم هستید و قصد به اشتراک گذاشتن نوشته‌هاتونُ دارید ما میتونیم کمکتون کنیم. فقط کافیه روی اینجا کلیک کنید!

  • نظرات [ ۰ ]
    • adieu

    وفاداری طریق عشق مردان است

    هوشنگ ابتهاج 

    به شوق لعل جان بخشی که درمان جهان با اوست
    چه طوفان می کند این موج خون در جان پر دردم

    وفاداری طریق عشق مردان است و جانبازان
    چه نامردم اگر زین راه خون آلود برگردم

    در آن شب های طوفانی که عالم زیر رو می شد
    نهانی شبچراغ عشق را در سینه پروردم

    برآر ای بذر پنهانی سر از خواب زمستانی
    که از هر ذره ی دل آفتابی بر تو گستردم

    ز خوبی آب پاکی ریختم بر دست بدخواهان
    دلی در آتش افکندم،سیاووشی برآوردم

    چراغ دیده روشن کن که من چون سایه شب تا روز
    ز خاکستر نشین سینه آتش وام می کردم
    هوشنگ ابتهاج

     

    اگر دست به قلم هستید و قصد به اشتراک گذاشتن نوشته‌هاتونُ دارید ما میتونیم کمکتون کنیم. فقط کافیه روی اینجا کلیک کنید!

  • نظرات [ ۰ ]
    • adieu
    من کل آسمان تو را گشتم،
    دیریست، کفتران به تو مشغولند.