ای شادی آزادی

هوشنگ ابتهاج
ای
شادی
آزادی
ای شادی آزادی
روزی که تو بازآیی
با این دل غم پرورد
من با تو چه خواهم کرد؟
غم هامان سنگین است
دل هایمان خونین است
از سر تا پامان خون می بارد
ما سر تا پا زخمی
ما سر تا پا خونین
ما سر تا پا دردیم
ما این دل عاشق را
در راه تو آماج بلا کردیم
وقتی که زبان از لب می ترسید
وقتی که قلم از کاغذ شک داشت
حتی حتی حافظه از
وحشت در خواب سخن گفتن می آشفت
ما نام تو را در دل
چون نقشی بر یاقوت
می کندیم...
هوشنگ ابتهاج

 

اگر دست به قلم هستید و قصد به اشتراک گذاشتن نوشته‌هاتونُ دارید ما میتونیم کمکتون کنیم. فقط کافیه روی اینجا کلیک کنید!

  • نظرات [ ۰ ]
    • adieu

    اکنون کدام شب است؟

    نیلوفر لاری پور 


    اکنون کدام شب است؟
    همان دیشب که می‌ترسیدم از این‌که باز نگردی و پنجره باز بماند و صدای باد مرا بترساند
    همین امشب که هنوز تنهایم و هنوز می‌ترسم و هنوز منتظرم
    یا فردایی که تکلیفش با خودش روشن نیست اگر کسی زنگ در را نزند
    من در کدام شب دنبال تو می‌گردم؟
    تو در کدام شب بازنمی‌گردی؟
    نیلوفر لاری پور

     

    اگر دست به قلم هستید و قصد به اشتراک گذاشتن نوشته‌هاتونُ دارید ما میتونیم کمکتون کنیم. فقط کافیه روی اینجا کلیک کنید!

  • نظرات [ ۰ ]
    • adieu
    من کل آسمان تو را گشتم،
    دیریست، کفتران به تو مشغولند.