شیما سبحانی 

وسوسه‌ای از دور دسترس‌ها رسید
و ما را گوشمالی داد
که چه نشسته‌ای!
آن‌جا امید خیرات می‌کنند
نور به لبخندهای ساده می‌دهند
آواز بر حنجره‌های بسته می‌بندند
کوله‌باری ببند بهر خوشی
ما را وسوسه آزمود و رفتیم به آن‌جا که زر می‌پاشند
که لب‌ها پر خنده است و فکرها آسوده
آن‌جا هیچ نبود
برای ما هیچ نبود
نه سایه‌ای و نه معشوقی ساده دل
لب تشنه بازگشتیم به پناهگاه خویش
پناهگاه را برده بودند
وسوسه نسخه‌ای جعلی‌ بود برای ما
زیرا که شاعران را آسودگی به دنیا نیست
ما در نور جعلی متولد نمی‌شویم
قمار زر را که باختیم
به دشت پناه آوردیم
این‌جا همه چیز فراهم است
نور هست و سایه هست و لبخندهای مدام
ما به واژه و تنگی آب و جرعه‌ای شور دل‌خوش کرده‌ایم
ما را به وسوسه نیامیزید
ما را به حال خود بگذارید
شیما سبحانی

 

اگر دست به قلم هستید و قصد به اشتراک گذاشتن نوشته‌هاتونُ دارید ما میتونیم کمکتون کنیم. فقط کافیه روی اینجا کلیک کنید!